mater
پسرمو خلاصه بعد از دودلی های فراوان عمل کردم واقعا لحظات سختی بود پر از استرس وقتی داشت به هوش می اومد سخت تر هم بود باور نمی کردم پسرمو به تیغ جراحی سپرده بودم وقتی تو حالت بی هوشی صدا می کرد مامان دلم می ریخت ... پسرمو برای چکاب روز شنبه ای بردم دکتر دکتر گفت همه چیز خوبه دل من نیز اندکی اروم شد اما استرس همیشه با من هست خدایا همه کوچولوها را خودت مواظبشون باش اما حالا می گم از روزهایی که با اقا پسری بودم بعد از عمل بخاطر اینکه بیشتر بشینه وبدو بدو نکنه براش کارتون گرفتیم شاید چند دقیقه ای اروم بشینه تکون نخوره واستراحت کنه یکی از این کارتون ها mater بود حالا دیگه دست بردار نیست روزی حداقل 5 دفعه شاید هم بیشتر می...
نویسنده :
حسنامامان ایلیا
9:01